دیدار با امام زمان (علیه السلام) به طوری است که درسته از نظر ما غایب است. و گناهان و اعمال ما باعث شده است که ایشان را نبینیم ولی تعداد کمی از افراد قادر به دیدن امام عصر (عج) هستند که در ادامه به داستان کوتاهی از ملاقات فردی کفاش با حضرت مهدی (عجل الله) می پردازیم.
سید عبدالرحیم کفاش در دیدار با امام زمان :
شخصی بود که حضرت مهدی (عجل الله) دائما به او سر می زد و مورد عنایت ویژه امام قرار داشت. روزی زمانی که سید عبدالکریم مشغول کفاشی بود امام به حجره او رفت و پس از گذشت مدت زمانی حضرت فرمود: سید کفش من را پینه نمیزنی؟ نیاز به تعمیر دارد.
در همان لحظه سید عرض کرد: به صاحب این کفش که در حال تعمیر آن هستم قول داده ام که در زمان مشخص شده کفش هایش را به او تحویل دهم. اما اگر شما بخواهید آن را کنار می گذارم و مشغول انجام کار شما می شوم بالاخره امر شما از هر چیزی واجب تر است.
در آن زمان حضرت دیگر چیزی بیان نکرد اما دوباره پس از چند دقیقه فرمودند: سید کفش را تعمیر نمیکنی؟ نیاز به پینه دارد. در همان لحظه سید کارش را رها کرد و ایستاد دستانش را در دور کمر مبارک امام زمان (علیه السلام) حلقه زد و گفت: قربانت گردم اگر یک بار دیگر این کارا از من بخواهید بلند فریاد میزنم و می گویم ای مردم امام زمانی که می خواهید آن را زیارت کنین در حجره من است. در همان لحظه امام با لبخندی فرمود: فقط خواستم امتحانت کنم تا ببینم چقدر به قولی که داده ای مقید هستی.
روایت حاج غلام عباس حیدری دستجردی از ملاقات با حضرت:
حاج غلام عباس حیدری از علاقه مندان حضرت ولی عصر (عج) بود. او روایت دیدار با امام زمان را اینگونه نقل می کند: در تابستان یکی از سال های 47 یا 48 شمسی بود که من تصمیم گرفتم که به روستایی که در آن به دنیا آمده ام یعنی (دستجرد) سر بزنم و در آن جا به ملاقات امام زمان (علیه اسلام) بروم. برای زیارت کردن حضرت دعا و نماز می خواندم و در برخی موارد در حال عشق به دیدارش گریه می کردم.
یکی از شب هایی که بیماری بر من غلبه کرده بود. قرار بود که ساعت 12 شب دارو هایی که توسط پزشک برایم نوشته شده بود را مصرف کنم. ساعت 9 شب به قصد بیدار شدن ساعت 12 خوابیدم و بیدار هم شدم اما فانوسی که در خانه برای انجام امورات شبانه خود روشن کرده بودم خاموش شده بود.به محض این که بلند شدم تا فانوس را روشن کنم و دارو هایم را بخورم دیدم که شخصی باوقا که با وجودش تمام خانه ام روشن شد وارد اتاق شد.
به محض دیدن امام شروع به صلوات فرستادن کردم، سید نزدیک من می شد و من بلند تر صلوات می فرستادم. انقدر چهره امام زمان نورانی بود که قادر به این که چهره امام را ببینم نبودم. به روی پاهای خود نمی توانستم بایستم و زبانم برای تکلم مرا یاری نمی کرد. در این حال آقا رو به من کرد و گفت: هنوز اسیر نفست هستی؟ من همانند شخصی که برق او را گرفته بود مات و مبهوت ماندم و افسرده شدم و خجالت کشیدم. امام اطاق را ترک کرد و من شروع به گریه کردم.
سخن آخر
و در آخر هم می توان به این اشاره کرد که با داشتن تقوا، ورع، و پاکی درون می توان به دیدار با امام زمان رفت. مانند اشخاصی مثل حاج مرشد چلویی، سید عبد الرحیم کفاش، حاج غلام عباس حیدری دستجردی و اشخاصی امثال اینها که به دیدار با امام زمان (عج) رفته اند.
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.